در روز هشتم محرم الحرام امام حسین(ع) با عمربن سعد ملاقات کرد زیرا امام به هیچ وجه راضی به وقوع نبرد و خونریزی میان مسلمانان نبودند.
در بحار الانوار ذکر شده که امام حسین(ع) در روز هشتم محرم سال 61 مردی از یاران خود بنام عمرو بن قرظه را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین(ع) با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین(ع) به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس و فرزندش علی اکبر را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سئوال امام حسین(ع) که فرمود: آیا می خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! امام حسین(ع) فرمود: من خانه ات را می سازم. ابن سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد.
در کتاب ارشاد شیخ مفید بیان شده است که، پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامهای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین(ع) را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم. عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، شمر بن ذی الجوشن سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.
تشنگی اصحاب امام حسین(ع) و کارشکنی عبیدالله بن زیاد در رفع تشنگی آنان
خوارزمی در مقتل الحسین و خیابانی در وقایع الایام نوشتهاند که در روز هشتم محرم امام حسین(ع) و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام حسین(ع) کلنگی برداشت و در پشت خیمهها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه میکَند و آب بدست میآورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین(ع) و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.
گفتگو عمربن سعد با یکی از یاران امام حسین(ع)
در کشف الغمه آمده است که، در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام حسین(ع) اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند از آنان مضایقه می کنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام حسین(ع) رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.
طبقه بندی: ملاقات امام حسین(ع) با عمربن سعد در کربلا، ملاقات امام حسین(ع)، با عمربن سعد، کربلا